۳۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۸۵

بس جَهْد می‌کردم که منْ آیینهٔ نیکی شَوَم
تو حُکْم می‌کردی که منْ خُمخانهٔ سیکی شَوَم

خُمخانهٔ خاصان شُدم، دریایِ غَوّاصان شُدم
خورشیدِ بی‌نُقْصان شُدم، تا طبِّ تَشکیکی شَوَم

نَقْشِ مَلایک ساختی، بر آب و گِل اَفْراختی
دورَم بِدان انداختی، کِاکْسیرِ نزدیکی شَوَم

هاروتی‌یی اَفْروختی، پس جادویَش آموختی
زانَم چُنین می‌سوختی، تا شمعِ تاریکی شَوَم

تُرکی همه تُرکی کُند، تاجیکْ تاجیکی کُند
من ساعتی تُرکی شَوَم، یک لحظه تاجیکی شَوَم

گَهْ تاجِ سُلطانان شَوَم، گَهْ مَکْرِ شیطانان شَوَم
گَهْ عقلِ چالاکی شَوَم، گَهْ طِفْلِ چالیکی شَوَم

خونِ رَوی را ریختم، با یوسُفی آمیختم
در رویِ او سُرخی شَوَم، در موشْ باریکی شَوَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.