۳۰۷ بار خوانده شده

بده آندل که مستی های او از بادهٔ خویش است

بده آندل که مستی های او از بادهٔ خویش است
بگیر آندل که از خود رفته و بیگانه اندیش است

بده آندل بده آن دل که گیتی را فراگیرد
بگیر این دل بگیر این دل که در بند کم و بیش است

مرا ای صید گیر از ترکش تقدیر بیرون کش
جگر دوزی چه می آید از آن تیری که در کیش است

نگردد زندگانی خسته از کار جهان گیری
جهانی در گره بستم جهانی دیگری پیش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نور تو وانمود سپید و سیاه را
گوهر بعدی:کف خاکی برگ و سازم برهی فشانم او را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.