۳۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۷۹

آمد خیالِ خوش که من از گُلْشَنِ یار آمدم
در چَشمِ مَستِ من نِگَر، کَزْ کویِ خَمّار آمدم

سَرمایهٔ مَستی مَنَم، هم دایهٔ هستی مَنَم
بالا مَنَم، پَستی مَنَم، چون چَرخْ دَوّار آمدم

آنَم کَزْ آغاز آمدم، با روحْ دَمساز آمدم
بَرگشتم و بازآمدم، بر نُقطه پَرگار آمدم

گفتم بیا شاد آمدی، دادم بِدِه، داد آمدی
گفتا به دید و دادِ من، کَزْ بَهرِ این کار آمدم

هم من مَهْ و مهتابِ تو، هم گُلْشَن و هم آبِ تو
چندین رَهْ از اِشْتابِ تو، بی‌کَفش و دَسْتار آمدم

فَرخنده نامی ای پسر، گرچه که خامی ای پسر
تَلْخی مَکُن زیرا که من از لُطفِ بسیار آمدم

خندان دَرآ، تَلْخی بِکُش، شاباش ای تَلْخیِّ خوش
گُل‌ها دَهَم گرچه که منْ اوَّل همه خار آمدم

گُل سَر بُرون کرد از دَرَج، کَالصَّبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَجْ
هر شاخ گوید لا حَرَج، کَزْ صبرْ دُربار آمدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.