۳۵۷ بار خوانده شده

از مشت غبار ما صد ناله برانگیزی

از مشت غبار ما صد ناله برانگیزی
نزدیک تر از جانی با خوی کم آمیزی

در موج صبا پنهان دزدیده بباغ آئی
در بوی گل آمیزی با غنچه در آویزی

مغرب ز تو بیگانه مشرق همه افسانه
وقت است که در عالم نقش دگر انگیزی

آنکس که بسر دارد سودای جهانگیری
تسکین جنونش کن با نشتر چنگیزی

من بنده بی قیدم شاید که گریزم باز
این طره پیچان را در گردنم آویزی

جز ناله نمی دانم گویند غزل خوانم
این چیست که چون شبنم بر سینهٔ من ریزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ایکه ز من فزدوه ئی گرمی آه و ناله را
گوهر بعدی:من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم
نظرها و حاشیه ها
رضاکرجی
۱۳۹۹/۴/۳۱ ۱۷:۰۰

باسلام خیلی ممنون از اینکه مطالب شعرای عرفانی را میتوانیم درتارنمای شماجستجوکرده وبه نتیجه وجواب صحیح رسید....متشگرم