۳۲۶ بار خوانده شده

میخانهٔ فرنگ

یاد ایامی که بودم در خمستان فرنگ
جام او روشنتر از آئینهٔ اسکندر است

چشم مست می فروشش باده را پروردگار
باده خواران را نگاه ساقی اش پیغمبر است

جلوهٔ او بی کلیم و شعله او بی خلیل
عقل ناپروا متاع عشق را غارتگر است
در هوایش گرمی یک آه بیتابانه نیست
رند این میخانه را یک لغزش مستانه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پیغام برگسن
گوهر بعدی:موسیولینن و قیصر ولیم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.