۳۰۳ بار خوانده شده

حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم

حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم
دست بر سینه نظر بر لب بامی دارم

حسن می گفت که شامی نپذیرد سحرم
عشق می گفت تب و تاب دوامی دارم

نه به امروز اسیرم نه به فردا نه به دوش
نه نشیبی نه فرازی نه مقامی دارم

بادهٔ رازم و پیمانه گساری جویم
در خرابات مغان گردش جامی دارم

بی نیازانه ز شوریده نوایم مگذر
مرغ لاهوتم و از دوست پیامی دارم

پرده برگیرم و در پرده سخن میگویم
تیغ خونریزم و خود را به نیامی دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فریب کشمکش عقل دیدنی دارد
گوهر بعدی:به شاخ زندگی ما نمی ز تشنه لبی است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.