۳۳۰ بار خوانده شده

به این بهانه درین بزم محرمی جویم

به این بهانه درین بزم محرمی جویم
غزل سرایم و پیغام آشنا گویم

بخلوتی که سخن می شود حجاب آنجا
حدیث دل به زبان نگاه می گویم

پی نظارهٔ روی تو می کنم پاکش
نگاه شوق به جوی سرشک می شویم

چو غنچه گرچه به کارم گره زنند ولی
ز شوق جلوه گه آفتاب می رویم

چو موج ساز وجودم ز سیل بی پرواست
گمان مبر که درین بحر ساحلی جویم

میانه من و او ربط دیده و نظر است
که در نهایت دوری همیشه با اویم

کشید نقش جهانی به پردهٔ چشمم
ز دست شعبده بازی اسیر جادویم

درون گنبد در بسته اش نگنجیدم
من آسمان کهن را چو خار پهلویم

به آشیان ننشینم ز لذت پرواز
گهی به شاخ گلم گاه بر لب جویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است
گوهر بعدی:خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.