۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۵۹

زِ خود شُدم زِ جَمالِ پُر از صفا، ای دل
بِگُفتَمَش که زِهی خوبیِ خدا، ای دل

غُلامِ توست هزار آفتاب و چَشم و چراغ
زِپَرتوِ تو ظِلال است جان‌ها، ای دل

نِهایَتی‌ست که خوبی از آن گُذَر نکُند
گُذشت حُسنِ تو از حَدّ و مُنْتَها، ای دل

پَریّ و دیو به پیشِ تو بَسته‌اند کَمَر
مَلَک سُجود کُند وَاخْتَر و سَما، ای دل

کُدام دل که بَرو داغِ بَندگیِّ تو نیست؟
کُدام داغِ غَمی کِش نه‌یی دَوا، ای دل؟

به حُکْمِ توست همه گنج‌هایِ لَمْ یَزَلی
چه گنج‌ها که نداری تو در فَنا، ای دل؟

نَظَر زِسوختگان وامَگیر، کَزْ نَظَرت
چه کوثَر است و دَوا، دَفْعِ سوز را، ای دل

بِگُفتَم این مَهْ مانَد به شَمسِ تبریزی
بِگُفت دل که کُجایَست تا کجا، ای دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.