۴۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۵۰

چَشمِ تو با چَشمِ من، هر دَم بی‌قیل و قال
دارد در درسِ عشق، بَحث و جواب و سوآل

گاه کُند لاغَرَم، هَمچو لَبِ ساغَرم
گاه کُند فَربَهَم، تا نَرَوَم در جَوال

چون کَشَدم سویِ طوی، من بِکَشَم گوشِ شیر
چون که نَهان کرد روی، ناله کُنم از شُغال

چون نِگَرم سویِ نَقْش، گوید ای بُت پَرَست
چَشمْ نَهَم سویِ مال، او دَهَدَم گوشْمال

گویَمَش ای آفتاب، بر همه دل‌ها بِتاب
جُمله جهان ذَرّه‌ها، نورِ خوشَت را عِیال

سَر بِزَن ای آفتاب از پَسِ کوه سَحاب
هر نَظَری را نِما بی‌سُخنی شرحِ حال

باز مَگیر آبِ پاک، از جِگَرِ شوره خاک
مَنْع مَکُن از جَلال، پَرتوِ نورِ جَلال

جِلْوه چو شُد نورِ ما، آن مَلِکِ نورها
نور شود جُمله روح، عقلْ شود بی‌عِقال

ای کِه میْ‌اَش خورده‌یی، از چه تو پَژمُرده‌یی؟
باغِ رُخَش دیده‌یی، بازگُشا پَرّو بال

باز سَرَم گشت مَست، هیچ مگو دستْ دست
باقیِ این بایَدَت؟ رو شب و فردا تَعال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.