۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۳۶

حَلْقهٔ دل زدم شبی، در هَوَسِ سَلامِ دل
بانگ رَسید کیست آن؟ گفتم من، غُلامِ دل

شُعلهٔ نورِ آن قَمَر، می‌زَد از شِکافِ در
بر دل و چَشمِ رَهْ گَذر، از بَرِ نیک نامِ دل

موج زِنورِ رویِ دل، پُر شُده بود کویِ دل
کوز‌هٔ آفتاب و مَهْ، گَشته کَمینه جامِ دل

عقلِ کُل اَرْسَری کُند، با دلِ چاکری کُند
گَردنِ عقل و صد چو او، بَسته به بَندِ دامِ دل

رفته به چَرخْ وَلوَله، کَوْن گرفته مَشْغَله
خَلْق گُسَسته سِلْسِله، از طَرَفِ پیامِ دل

نور گرفته از بَرَش، کُرسی و عَرشِ اَکْبَرَش
روحْ نِشَسته بر دَرَش، می‌نِگَرَد به بامِ دل

نیست قَلَنْدَر از بَشَر، نَکْ به تو گفت مُخْتَصَر
جُمله نَظَر بُوَد نَظَر، در خَمُشی کلامِ دل

جُملهٔ کَوْنْ مَستِ دل، گشته زَبون به دستِ دل
مَرحَله‌هایِ نُه فَلَک، هست یَقینْ دو گامِ دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.