۵۹۴ بار خوانده شده

پردهٔ نیلی

رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم
کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم

چون آهوی رمیده ز وحشت سرای شهر
رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم

ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست
این شوخ دیده را به مسیحا گذاشتیم

بالای هفت پردهٔ نیلی است جای ما
پا چون حباب بر سر دریا گذاشتیم

ما را بس است جلوه‌گه شاهدان قدس
دنیا برای مردم دنیا گذاشتیم

کوتاه شد ز دامن ما دست حادثات
تا دست خود به گردن مینا گذاشتیم

شاهد که سرکشی نکند دلفریب نیست
فهم سخن به مردم دانا گذاشتیم

در جستجوی یار دل آزار کس نبود
این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم

ایمن ز دشمنیم که با دشمنیم دوست
بنیان زندگی به مدارا گذاشتیم

صد غنچهٔ دل از نفس ما شکفته شد
هر جا که چون نسیم سحر پا گذاشتیم

ما شکوه از کشاکش دوران نمی‌کنیم
موجیم و کار خویش به دریا گذاشتیم

از ما به روزگار حدیث وفا بس است
نگذاشتیم گر اثری یا گذاشتیم

بودیم شمع محفل روشندلان رهی
رفتیم و داغ خویش به دلها گذاشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شراب بوسه
گوهر بعدی:فریاد بی‌اثر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.