۳۳۸ بار خوانده شده

کوی رضا

تا دامن از من کشیدی ای سر و سیمین تن من
هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من

جانا رخم زرد خواهی جانم پر از درد خواهی
دانم چه ها کرد خواهی ای شعله با خرمن من

بنشین چو گل درکنارم تا بشکفد گل ز خارم
ای روی تو لاله زارم وی موی تو سوسن من

ای جان و دل مسکن تو خون گریم از رفتن تو
دست من و دامن تو اشک غم و دامن من

من کیستم بی نوایی با درد و غم آشنایی
هر لحظه گردد بلایی چون سایه پیر امن من

قسمت اگر زهر اگر مل بالین اگر خار اگر گل
غمگین نباشم که باشد کوی رضا مسکن من

گر باد صرصر غباری انگیزد از هر کناری
گرد کدورت نگیرد آیینهٔ روشن من

تا عشق و رندیست کیشم یکسان بود نوش و نیشم
من دشمن جان خویشم گر او بود دشمن من

ملک جهان تنگنایی با عرصه همت ما
خلد برین خار زاری با ساحت گلشن من

پیرایه خاک و آبم روشنگر آفتابم
گنجم ولی در خرابم ویرانه من تن من

ای گریه دل را صفا ده رنگی به رخسار ما ده
خاکم به باد فنا ده ای سیل بنیان کن من

وی مرغ شب همرهی کن زاری به حال رهی کن
تا بردلم رحمت آرد صیاد صید افکن من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:نغمهٔ حسرت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.