۳۵۰ بار خوانده شده

هوسناک

در چمن چون شاخ گل نازک تنی افتاده است
سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است

چون مه روشن که تابد از حریر ابرها
ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است

یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته
یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است

روی گرمی شعله ای در جان ما افروخته
خانمان سوز آتشی در خرمنی افتاده است

دیگرم بخت رهایی از کمند عشق نیست
کار صید خسته با صید افکنی افتاده است

نور عشق از رخنهٔ دل بر سرای جان دمید
پرتوی در کلبه ام از روزنی افتاده است

چون نسیم اندام او را بوسه باران کن رهی
کز هوسناکی چو گل در گلشنی افتاده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مردم فریب
گوهر بعدی:کوی می‌فروش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.