۵۸۲ بار خوانده شده

مردم فریب

شب یار من تب است و غم سینه سوز هم
تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم

ای اشک همتی که به کشت وجود من
آتش فکند آه و دل سینه سوز هم

گفتم : که با تو شمع طرب تابناک نیست
گفتا : که سیمگون مه گیتی فروز هم

گفتم : که بعد از آنهمه دلها که سوختی
کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم

ای غم مگر تو یار شوی ورنه با رهی
دل دشمن است و آن صنم دلفروز هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خنده برق
گوهر بعدی:هوسناک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.