۲۴۶ بار خوانده شده
آنکه جان آفرید روزی داد
شور بختی و نیک روزی داد
روزی از وی طلب نه از مکسب
از فلک جوی مه نه از نخشب
غم روزی مخورکه خود برسد
به خردمند و بیخرد برسد
روزی خود به پر چرخکبود
نتواند کسی به جهد افزود
پیش هر ناکس و خسیس و بخیل
از یی نان مباش خوار و ذلیل
خویش را زآفتاب سایه نمای
همچو کیوان بلند پایه نمای
تن مپرور که جای او گورست
خورش کرم و روزی مور است
روح پرور اگر خرد داری
هان و هان ضایعش بنگذاری
چون که آن دم به وقتکار آید
روح باشد که در شمار آید
روح نوریست زان ولایت پاک
که تعلق گرفت با این خاک
پرتو نور فیض ربانی است
گر چه محبوس جسم ظلمانی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
شور بختی و نیک روزی داد
روزی از وی طلب نه از مکسب
از فلک جوی مه نه از نخشب
غم روزی مخورکه خود برسد
به خردمند و بیخرد برسد
روزی خود به پر چرخکبود
نتواند کسی به جهد افزود
پیش هر ناکس و خسیس و بخیل
از یی نان مباش خوار و ذلیل
خویش را زآفتاب سایه نمای
همچو کیوان بلند پایه نمای
تن مپرور که جای او گورست
خورش کرم و روزی مور است
روح پرور اگر خرد داری
هان و هان ضایعش بنگذاری
چون که آن دم به وقتکار آید
روح باشد که در شمار آید
روح نوریست زان ولایت پاک
که تعلق گرفت با این خاک
پرتو نور فیض ربانی است
گر چه محبوس جسم ظلمانی است
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:فصل در اکل و شرب
گوهر بعدی:یسئلونک عن الروح قل الروح منامرربی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.