۲۶۶ بار خوانده شده

فصل فی ذکر القلب والتخلص فی العقل

اندرین ملک پادشاه‌، دلست
در ره سدره بارگاه دلست

کالبد هیچ نیست عین‌، دلست
ساکن «‌بین اصبعین» دلست

قابل نقش کفر و دین است او
تختهٔ مشق مهر وکین است او

قصه جام جم بسی شنوی
واندر آن بیش وکم بسی شنوی

به یقین دان‌که‌جام‌جم‌دل‌توست
مستقر نشاط و غم دل توست

گر تمنا کنی جهان دیدن
جمله اشیا در اوتوان دیدن

چشم سر نقش آب وگل بیند
آنچه سر است چشم دل بیند

تا زدل زنگ حرص نزدایی
دیدهٔ سر تو بازنگشایی

دیدهٔ دل نخست بیناکن
پس تماشای جمله اشیاکن

چون نشد دیدهٔ دلت بینا
اندرین هفت گنبد مینا،

توچه‌دانی برون زخرگه چیست‌؟
فاعل‌هفت چرخ‌اخضرکیست‌؟

هر چه دارد وجود او امکان
علوی و سفلی و زمان و مکان

هر چه بیرون درون خرگاهست‌
صانع و نقشبندش الله است

در ازل گر به نفس هست انشا
جوهر و جسم و صورت و معنا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فصل فی ترک الدنیا والاعراض عنه
گوهر بعدی:انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.