۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۱۲

فَریفت یارِ شِکَربارِ من مرا به طَریق
که شِعرِ تازه بگو و بگیر جام عَتیق

چه چاره؟ آنچه بگوید بِبایَدَم کردن
چگونه عاق شَوَم با حَیاتِ کان و عَقیق؟

غُلامِ ساقیِ خویشم، شکارِ عشوه او
که سُکرْ لَذَّتِ عیش است و بادهْ نِعْمَ رَفیق

به شبْ مِثالِ چراغند و روزْ چون خورشید
زِ عاشقیّ و زِ مَستی، زِهی گُزیده فَریق

شما و هر چه مُرادِ شماست از بَد و نیک
من و مَنازلِ ساقیّ و جام‌هایِ رَحیق

بیار باده لَعْلی، که در مَعادنِ روح
دَراَفکَند شَرَرَشْ صد هزار جوش و حَریق

رَوا بُود چو تو خورشید و در زمین سایه؟
رَوا بُوَد چو تو ساقیّ و در زمانه مُفیق؟

گُشایْ زانویِ اُشتُر، بِدَر عِقالِ عقول
بِجِه زِ رِقِّ جهانی به جُرعه‌هایِ رَقیق

چو زانویِ شُترِ تو گُشاده شُد زِ عِقال
اگر چه خُفته بُوَد، طایرست در تَحقیق

هَمی‌دَوَد به کُهْ و دشت و بَرّ و بَحْر رَوان
به قَدْرِ عَقلِ تو گفتم، نمی‌کُنم تَعْمیق

کَمالِ عشق در آمیزش‌ست، پیش آیید
به اِخْتِلاط ِمَخَلَّد، چو روغن و چو سَویق

چو اِخْتِلاط کُند خاکْ با حَقایقِ پاک
کُند سُجودِ مُخَلَّد به شُکرِ آن توقیق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.