۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۱۰

ای ناطقِ الهی و ای دیده حَقایق
زین قُلزُمِ پُرآتش، ای چاره خَلایِق

تو بَسْ قدیمْ پیری، بَسْ شاهِ‌ بی‌نَظیری
جان را تو دستگیری از آفَتِ عَلایِق

در راهِ جانْ سِپاری، جان‌ها تو را شکاری
آوَخ، کَز این شکاران تا جانِ کیست لایِق

مَخلوقْ خود کِه باشد، کَزْ عشقِ تو بِلافَد؟
ای عاشقِ جَمالت، نورِ جَلالِ خالِق

گویی چه چاره دارم؟ کان عشق را شکارم
بیمارِ عشقِ زارم، ای تو طَبیبِ حاذق

لُطفِ تو گفت پیش آ، قَهرِ تو گفت پس رو
ما را یکی خَبَر کُن، کَزْ هر دو کیست صادق

ای آفتابِ جان‌ها، ای شَمسِ حَقِّ تبریز
هر ذَرّه از شُعاعَت، جانِ لُطیفِ ناطِق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.