۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۰۹

ای جهان را دِلْگُشا اِقْبالِ عشق
یَفْعَلُ اللّهْ ما یَشا اِقْبالِ عشق

ای صَفا و ای وَفا در جورِ عشق
ای خوشا و ای خوشا اِقْبالِ عشق

ای بُده جانتَر زِ جانْ دیدارِ عشق
وِیْ فُزون از جان و جا اِقْبالِ عشق

تا زِ اِخْلاص و ریا بیرون شُدم
جانِ اِخْلاص و ریا اِقْبالِ عشق

گَر بگَردد آفتابْ از ضعف نیست
نَقل کرد از جا به جا اِقْبالِ عشق

خَلْق گوید عاقِبَت محمود باد
عاقِبَت آمد به ما اِقْبالِ عشق

من دهان بستم که بگشادست پر
در دلِ خلق خدا اِقْبالِ عشق

بُد دُعا زَنْبیل و این دولتْ خَلیل
می نگُنجَد در دُعا اِقْبالِ عشق

وَحدَتِ عشقست این جا، نیست دو
یا تویی یا عشق یا اِقْبالِ عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.