۴۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۰۸

گَر خُمار آرَد صُداعی بر سَر سودایِ عشق
دَررَسَد در حینْ مَدَد از ساقیِ صَهْبایِ عشق

وَرْ بِدَرَّد طَبْلِ شادی لشکرِ عُشّاق را
مُژده اِنّافَتَحْنا دَردَمَد سُرنایِ عشق

زَهر اَنْدَر کامِ عاشقْ شَهْد گردد در زمان
زان شِکَرهایی که رویَد هر دَم از نِی‌های عشق

یک زمان ابری بِیایَد، تا بِپوشَد ماه را
ابر را در حین بِسوزَد، بَرقِ جانْ اَفْزایِ عشق

در میانِ ریگِ سوزان، در طَریقِ بادیه
بانگ‌های رَعْد بینی، می‌زَنَد سَقّایِ عشق

ساقیا از بَهرِ جانَت، ساغَری بر خَلْق ریز
یا صَلا دَردِهْ به سویِ قامَت و بالایِ عشق

شَمسِ تبریز اَرْ بِتابَد از قِبابِ رَشکِ حَق
قُبّه‌های موج خیزد آن دَم از دریایِ عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.