۲۶۷ بار خوانده شده

بخش ۵۲ - غزل

شوق می ام نیمه شب بر در خمار برد
بوی گلم صبح دم بر صف گلزار برد

ناله چنگ مغان آمد و گوشم گرفت
بیخودم از صومعه بر در خمار برد

با همه مستی مرا پیر مغان بار داد
هرچه ز هستی من یافت به یکبار برد

ساقی ام از یک جهت ساقر و پیمانه داد
مطربم از یک طرف خرقه و دستار برد

همچو گلم مدتی عشق در آتش نهاد
عاقبت آب مرا بر سر بازار برد

کار چو با عقل بود عشق مجالی نداشت
عشق درآمد ز در عقل من از کار برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۱ - نصیحت مهراب به جمشید
گوهر بعدی:بخش ۵۳ - دیدن جمشید ،خورشید را در باغ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.