۲۷۷ بار خوانده شده

بخش ۴۷ - غزل

آفتابی از شکاف ابر ایما می کند
عاشقان را در هوا چون ذره رسوا می کند

باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل
می نماید بلبلان را مست و شیدا می کند

لعل او با من به لطف و خنده می گوید سخن
گوهر پاکیزه خویش آشکارا می کند

می شود بر خود ز من آشفته تر کو یک نظر
منظر خود را به چشم من تماشا می کند

من روان می ریزم اندر پای سرو او چو آب
آن سهی سرو خرامان دوری از ما می کند

گل درون غنچه مجموعست و فارغ کرده دل
زآنچه مسکین بلبلی بر در تقاضا می کند

چو بشنید از شکر زین سان خطابی
بهار افروز دادش خوش جوابی:

باد جانت به فدا، ای دم باد سحری،
چند بر غنچه مستور کنی پرده دری؟

منشین بر در امید و مزن حلقه وصل
به از آن نیست که برخیزی و زین درگذری

آستین پوش بدان روی که خواهد کردن
دور رخسار تو چون گل صد برگ طری

می کند بر در گل شعر سرایی بلبل
بلبلا چند درایی ز سر شعر دری؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۶ - طلب کردن خورشید جمشید را
گوهر بعدی:بخش ۴۸ - باز گفتن خورشید از احوال جمشید به کتایون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.