۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۸۵

شِکَست نِرخِ شِکَر را بُتَم به رویِ تُرُش
چه باده‌هاست بُتَم را دَران کَدویِ تُرُش

به قاصِد او تُرُش است و به جانِ شیرینَش
که نیست در همه اَجْزاشْ تایِ مویِ تُرُش

هزار خُمْرهٔ سِرکه عَسَل شُده‌‌ست ازو
که هست دِلْبَرِ شیرین دَوایِ خویِ تُرُش

زِهای و هویِ تُرُش‌هایِ ماش خنده گرفت
حَلاوَتِ عَجَبی یافت‌های و هویِ تُرُش

تُرُش چگونه نَخندد به زیرِ لب چو شنید
که جویِ شیر و شِکَر شُد رَوان به سویِ تُرُش؟

رُبود سیلِ وِیْ‌‌‌ام دوش و خَلْق نَعْره زنان
میانِ جویِ عَسَل چیست آن سَبویِ تُرُش؟

پَریر یارْ مرا جُست کان تُرُش رو کو؟
خُمار نیست چرا بودَش آرزویِ تُرُش؟

شتاب و تیز هَمی‌رفت کو به کو پِیِ من
چرا کُند شِکَرو قَند جُست و جویِ تُرُش؟

گرفته طَبْلهٔ حَلْوا و بَنده را جویان
که تا زِ جایزه شیرین کُند گِلویِ تُرُش

عَجَب نباشد اگر قَصدِ او فَنایِ من است
همیشه شیرین باشد یَقین عَدویِ تُرُش

غَلَط مَکُن تُرُشی نی برایِ دَفْعِ تواست
زِ رَشکِ چون تو شکاری‌‌ست رنگ و بویِ تُرُش

زِ رِشکِ جاهِ امیر است روتُرُش دَربان
زِ رَشکِ رویِ عَروس است رویِ شویِ تُرُش

هزار خانه چو زَنبور پُرعَسَل داری
به جانِ تو که گُذَر کُن زِ گفت و گویِ تُرُش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.