۲۹۱ بار خوانده شده

قطعه شمارهٔ ۱۵۹

چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم
که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی

مجاوران دیار خراب را دیدم
در آن خرابه خراب و شکسته و باکی

به خاک رهگذار حبیب می‌گفتم
که ای غلام تو آب حیات در پاکی

کجا شدت گل این باغ و شمع این مجلس
کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی

بسی ازین کلمات و حدیث رفت و نبود
در آن منازل خاکی به جز صدا حاکی

زمان زمان به دل و چشم خویش می‌گفتم
ایا منازل سلمان این سلماکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.