۲۸۳ بار خوانده شده
ای خداوندی که از دریای خاطر دم به دم
در ثنایت عقدهای در مکنون آورم
هر زمان بهر عروس مدحت از کان ضمیر
قطهای چون قطعه یاقوت بیرون آورم
از کمال فسحت ملک تو چون رانم سخن
نقصها در ملک جمشید و فریدون آورم
خسروا نگذاشت درد پا که بهر دستبوس
روی چون دولت به درگاه همایون آورم
گر نیاوردم به درگه درد سر معذور دار
من که درد پای دارم درد سر چون آورم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در ثنایت عقدهای در مکنون آورم
هر زمان بهر عروس مدحت از کان ضمیر
قطهای چون قطعه یاقوت بیرون آورم
از کمال فسحت ملک تو چون رانم سخن
نقصها در ملک جمشید و فریدون آورم
خسروا نگذاشت درد پا که بهر دستبوس
روی چون دولت به درگاه همایون آورم
گر نیاوردم به درگه درد سر معذور دار
من که درد پای دارم درد سر چون آورم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.