۲۶۰ بار خوانده شده

قطعه شمارهٔ ۴۲

پادشاها صبوح دولت تو
متصل با صباح محشر باد

بنده امروز پنج روز گذشت
که برین برهمی زنم فریاد

نه کسی می‌رسد به فریادم
نه یکی می‌کند ز حالم یاد

چه دهم شرح لطفهای کچل
آن نکو سیرت فرشته نهاد

سر من از جفای او کل شد
که به موییم از و نگشاد

بستد از بنده راه خود صد بار
یک یک راه راه بنده نداد

کرد بیداد و داد دشنامم
دادای پادشاه عادل داد

بخت نیکت به منتهای امید
برساناد و چشم بدمرساد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.