۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۶۰

اَنْدَرآمد شاهِ شیرینان تُرُش
جانِ شیرینَم فِدایِ آن تُرُش

چَشمِ کَژْبین را بِگُفتم کَژْ مَبین
کَس کُند باور گُلِ خندان تُرُش؟

در هر آن زندان که دَرتابَد رُخَش
کَس نَمانَد در همه زندان تُرُش

گِردِ باغَش گشتم و وَاللّهْ نَبود
میوه‌‌یی اَنْدَر همه بُستان تُرُش

در حَرَم خَندان بُوَد سُلطان وَلیک
می‌نِمایَد خویش در دیوان تُرُش

گَر تو مَردِ مومنی باور مَکُن
اَنْگَبین و شِکَّر و ایمان تُرُش

مُنْکِر اَرْ باشد تُرُش نَبْوَد عَجَب
نِسْبَتی دارد به بادنجان تُرُش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.