۲۷۰ بار خوانده شده

قطعه شمارهٔ ۱۱

شنودم که می‌گفت بشوده به شیخ
که احوال حاجی است در اضطراب

چه من دوش خوابی عجب دیده‌ام
که سیلی در آمد ز کوه زراب

عمارات حاجی و پالانهاش
همی برد و می‌کرد یکسر خراب

یکی از خبیثان شهر این سخن
به جایی رسانید و دادش جواب

نمایند هر شب خران را بخواب
که پالان گران را ببردست آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.