۲۹۱ بار خوانده شده
آن کِه مَهْ غاشیهٔ زین چو غُلامان کَشَدَش
بوک این هِمَّتِ ما جانِبِ بُستان کَشَدَش
گر چه جان را نَبُوَد قُوَّتِ این گُستاخی
آنْک جان از مَدَدِ رَحمَتِ جانان کَشَدَش
هر دَم از یادِ لَبَش جانْ لبِ خود میلیسَد
وَرْ سَقَط میشِنَود از بُنِ دَندان کَشَدَش
جانِبِ مَحْو و فَنا رَخْت کَشیدند مِهان
تا بَقا لُطف کُند جانِبِ ایشان کَشَدَش
ای بَسا جان که چو یعقوبْ هَمی زَهر چَشَد
تا که آن یوسُفِ جان در شِکَرِستان کَشَدَش
هر کسی کو به تَرازویِ خِرَد فَخْر کُند
گَر چه چون ماه بُوَد چَرْخ به میزان کَشَدَش
هر کِه در دیدهٔ عُشّاق شود مَردُمکی
آن نَظَر زود سویِ گوهرِ انسان کَشَدَش
کافِرِ زُلفِ وِیْ آن را که زِ راهش بِبَرَد
کُفر آید بَرِ او جانِبِ ایمان کَشَدَش
شَمسِ تبریز مرا عشقِ تو سَرمَست کُند
هر کِه او باده کَشَد باده بدین سان کَشَدَش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بوک این هِمَّتِ ما جانِبِ بُستان کَشَدَش
گر چه جان را نَبُوَد قُوَّتِ این گُستاخی
آنْک جان از مَدَدِ رَحمَتِ جانان کَشَدَش
هر دَم از یادِ لَبَش جانْ لبِ خود میلیسَد
وَرْ سَقَط میشِنَود از بُنِ دَندان کَشَدَش
جانِبِ مَحْو و فَنا رَخْت کَشیدند مِهان
تا بَقا لُطف کُند جانِبِ ایشان کَشَدَش
ای بَسا جان که چو یعقوبْ هَمی زَهر چَشَد
تا که آن یوسُفِ جان در شِکَرِستان کَشَدَش
هر کسی کو به تَرازویِ خِرَد فَخْر کُند
گَر چه چون ماه بُوَد چَرْخ به میزان کَشَدَش
هر کِه در دیدهٔ عُشّاق شود مَردُمکی
آن نَظَر زود سویِ گوهرِ انسان کَشَدَش
کافِرِ زُلفِ وِیْ آن را که زِ راهش بِبَرَد
کُفر آید بَرِ او جانِبِ ایمان کَشَدَش
شَمسِ تبریز مرا عشقِ تو سَرمَست کُند
هر کِه او باده کَشَد باده بدین سان کَشَدَش
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.