۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۳

ماییم به کوی یار دلجوی
دیوانه زلف آن پری روی

مار است بتی که تنگ خوی است
ماییم و دلی گرفته آن خوی

چون دردل و چشم ماست جایت
غیر از تو که دید سرو دلجوی

بیمار فتاده‌ام به کویت
راز دل من، فتاده بر کوی

باد آمد و بوی زلفش آورد
آویخته جان ما به یک موی

ای خال تو گوی و زلف چوگان
در دور قمر فکنده گویی

من ترک نگار و می نگویم
ای واعظ عاشقان تو می‌گوی

سلمان چه نهی بر آب و گل دل
دست از دل و دل ز گل فرو شوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.