۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۶

ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده
گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده

از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی
در میکده‌ها چشم سیاه تو کشیده

چشمت به اشارت دل من برد و فدایت
چیزی که اشارت کنی ای دوست بدیده!

زلف تو بپوشد سراپای قدت را
آن شعر قبایی است به قد تو بریده

سربسته حدیثی است مرا با تو چو مویت
فی الجمله حدیثی است به گوش تو رسیده

چشمم به مژه قصه شوق تو نوشته
دل خون شد و آنگه ز سر خامه چکیده

ناصح سخن بوالعجم می‌شنواند
سلمان همه عمر این سخن از کس نشنیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.