۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۶

بر گل رفتم از غالیه تر زده‌ای باز
گل را به خط نسخ قلم در زده‌ای باز

گل را ز رهی ساخته‌ای از گره زلف
تا راه کدامین دل غمخور زده‌ای باز

بر گل زده‌ای حلقه و بر تنگ شکر قفل
امروز همه بر گل و شکر زده‌ای باز

آن ژاله صبح است و ا آب حیات است
یا آب گل ترکه به گل بر زده‌ای باز

گل را به چه دل خنده برآید ز خجالت؟
بس خنده که بر روی گل تر زده‌ای باز

هر سیم سر شکم که روان بود به سودا
بر سکه رویم همه با زر زده‌ای باز

بر ساغر ما سنگ جفا می‌زنی ای دوست!
با تو چه توان گفت که ساغر زده‌ای باز؟

همچون قلم اندر خطم از زلف تو زیراک
بی‌واسطه‌ام همچو قلم سرزده‌ای باز

گفتی که به هم بر نزم کار تو، سلمان!
در هم زده‌ای زلف و به هم برزده‌ای باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.