۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۳۸

امروز خوش است دل که تو دوش
خونِ دلِ ما بِخورده‌یی نوش

ای دوش نِموده رویِ چون ماه
وِامْروز هزار شکل و روپوش

دلْ سَجده کُنان به پیشِ آن چَشم
جانْ حَلقه شُده به پیشِ آن گوش

هر لحظه اشارتی که هُش دار
هُش می‌خواهی زِ مَردِ بیهوش؟

سُرنایِ تواَم مرا تو گویی
من در تو فُرودَمَم تو مَخْروش؟

از بیمِ تو گَشته شیر گُربه
در خاکْ خَزیده صَبر چون موش

هر ذَرّه کِنار اگر گُشایَد
خورشید نگُنجَد اَنْدَر آغوش

خورشید چو شُد تو را خَریدار
ای ذَرّه به نَقدْ نَسیه بِفروش

باقیِّ غَزَل مَگو که حیف است
ما در گُفتار و دوستْ خاموش

لیکِن چه کُنم؟ که رَسمِ کُهنه‌ست
دریا خاموش و موجْ در جوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.