۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۹

جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود
کی به جانی باز ماند، هر که را جانی بود؟

آب چشم و جان شیرین را کجا دارد دریغ
هر که او را چون خیال دوست مهمانی بود؟

از خیال غمزه غماز کافر کیش او
هر زمانی بر دل من تیربارانی بود

نامسلمان چشم ترکت را نمی‌دانم چه بود؟
زانکه دایم در پی خون مسلمانی بود

با خیال روی و مویش عشق بازد روز و شب
هر کجا با بنده ماهی در شبستانی بود

با ملاقات یار شو، گو از سلامت دور باش
هرکه او در عاشقی، خواهد که سلمانی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.