۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۸

گل که خوش طلعت و خوشبو آمد
عاشق روت به صد رو آمد

کاسه‌ای داشت سرم را عشقت
سر شوریده به زانو آمد

نیست از هیچ طرف راه گریز
تیرباران ز همه سو آمد

حال این چشم ضعیفم می‌گفت
قلمم، در قلمم مو آمد

سرکشی کرد و نشد با ما راست
آن سهی سرو که دلجو آمد

راز مشک سر زلف در دل
می‌نهفتم ز سخن بو آمد

سر و بالای تو می‌جست در آب
همچو سلمان که بلا جو آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.