۳۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

رویَش خوش و مویَش خوش وان طُرّه جَعْدینَش
صد رَحْمَت هر ساعت بر جانَش و بر دینَش

هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرَد
شیرین تَر و نادرتَر زان شیوه پیشینَش

آن طُرّه پُرچین را چون بادْ بِشورانَد
صد چین و دو صد ماچین گُم گردد در چینَش

بر روی و قَفایِ مَهْ سیلی زده حُسنِ او
بر دَبْدَبه قارون تَسْخَر زده مِسکینَش

آن ماه که‌‌‌ می‌خَندد در شَرحْ نمی‌گُنجَد
ای چَشم و چراغِ من دَم دَرکَش و‌‌‌ می‌بینَش

صد چَرخ هَمی‌گردد بر آبِ حَیاتِ او
صد کوه کَمَر بَندد در خِدمَتِ تَمکینَش

گولی مَگَر ای لولی؟ این جا به چه‌‌‌ می‌لولی؟
رو صید و تماشا کُن در شاهیِ شاهینَش

گَر اسپ ندارد جان پیشش بِرَوَد لَنْگان
بِنْشانَد آن فارِس جانْ را سِپَس زینَش

وَرْ پای ندارد هم سَر بَندد و سَر بِنْهَد
مانندِ طَبیب آید آن شاه به بالینَش

عشق است یکی جانی دَررَفته به صد صورت
دیوانه شُدم باری من در فَن و آیینَش

حُسن و نَمَکِ نادر در صورتِ عشق آمد
تا حُسن و سُکون یابَد جان از پِیِ تَسکینَش

بر طالِعِ ماهِ خود تَقویمِ عَجَب بَست او
تَقویمْ طَلَب‌‌‌ می‌کُن در سوره وَالتّینَش

خورشید به تیغِ خود آن را که کُشد ای جان
از تابِشِ خود سازد تَجهیزش و تَکْفینَش

فرهادِ هَوای او رفته‌‌‌ست به کُهْ کَندن
تا لَعْل شود مَرمَر از ضَربَتِ میتینَش

من بس کُنم ای مُطرب بر پَرده بگو این را
بِشْنو زِ پَسِ پَرده کَرّ و فَرِ تَحسینَش

خامُش که به پیش آمد جوزینه و لوزینه
لوزینه دُعا گوید حَلْوا کُند آمینَش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.