۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۲۳

قرین مَهْ دو مِرّیخند و آن دو چَشمَت ای دِلْکَش
بِدان هاروت و ماروتَت لَجوجان را به بابِل کَش

سُلَیمانا بدان خاتَم که خَتْمِ جُمله خوبانی
همه دیوان و پَریان را به قَهر اَنْدَر سَلاسِل کَش

برایِ جِنّ و انسان را گُشادی گنجِ اِحْسان را
مِثالِ نَحْنُ اَعْطَیْناکَ بر مَحْرومِ سایِل کَش

جَسَد را کُن به جانْ روشن حَسَد را بیخ و بُن بَرکَن
نَظَر را بر مَشارق زَن خِرَد را در مَسایل کَش

چو لَبْ اَلْحَمْد بَرخوانَد دِهَش نُقْل و میِ بی‌حَد
چو بَرخوانَد وَ لا الضّالین تو او را در دلایل کَش

سویِ تو جانْ چو بِشتابَد دِهَش شمعی که رَهْ یابد
چو خورشیدِ تو را جویَد چو ماهَش در مَنازل کَش

شرابِ کاسِ کیکاوس دِهْ مَخْمورِ عاشق را
دقیقه دانی و فَن را به پیشِ فکرِ عاقل کَش

به اِقْبالِ عِنایاتَت بِکَش جان را و قابل کُن
قَبول و خِلْعَتِ خود را به سویِ نَفْسِ قابل کَش

اسیرِ دَرد و حسرت را بِدِه پیغامِ لاتَاْسَوا
قَتولِ عشقِ حُسنَت را ازین مَقْتَل به قاتل کَش

اگر کافِردل است این تَن شهادت عَرضه کُن بر وِیْ
وَگَر بی‌حاصل است این جان چه باشد تُش به حاصل کَش

کُنَش زنده وَگَر نَکْنی مَسیحا را تو نایب کُن
تو وَصْلَش دِهْ وَگَر نَدْهی به فَضْلَش سویِ فاضِل کَش

زمین لَرزید ای خاکی چو دید آن قُدس و آن پاکی
اِذا ما زُلْزِلَت بَرخوان نَظَر را در زَلازِل کَش

تمامَش کُن هَلا حالی که شاهِ حالی و قالی
کسی که قول پیش آرَد خَطی بر قول و قایِل کَش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.