۳۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۱۱

ای روتُرُش به پیشَم بَد گفته‌یی مرا پَس
مُردار بویْ دارد دایم دَهانِ کَرکَس

آن گفته پَلیدَت در روی شُد پَدیدَت
پیدا بُوَد خَبیثی در روی و رنگِ ناکَس

ما راست یار و دِلبَر تو مرگ و جَسْک‌‌‌ می‌خور
هین کَزْ دَهانِ هر سگ دریا نشُد مَنَجَّس

بیتُ الْقُدُس اگر شُد زَافْرَنگ پُر زِ خوکان
بَدنام کِی شُد آخِر آن مَسجدِ مُقَدَّس؟

این رویِ آیِنه‌‌‌ست این یوسُف دَرو بِتابَد
بیگانه پُشت باشد هر چند شد مُقَرنَس

خُفّاش اگر سِگالَد خورشیدْ غَم ندارد
خورشید را چه نُقصان گَر سایه شُد مَنَکَّس؟

ضَحّاک بود عیسیٰ عَبّاس بود یَحییٰ
این زِ اعْتمادْ خَندان وَزْ خوفْ آن مُعَبَّس

گفتند ازین دو یا رَب پیش تو کیست بهتر؟
ین هر دو چیست بهتر در مَنْهَجِ مُوسَّس؟

حَق گفت اَفْضَل آن است کِشْ ظَنْ به من نِکوتر
که حُسنِ ظَنِّ مُجْرِم نَگْذارَدَش مُدَنَّس

تو خود عبوسْ گینی نَزْ خوف و طَمْعِ دینی
از رَشکْ زَعفَرانی یا از شَماتَت اَطْلَس

این دو به کار نایَد جُز نارَوا نَشایَد
ای وایِ آن کِه در وِیْ باشد حَسَد مُغَرَّس

واهِل زِ دست او را تَبَّت بَسْ است او را
هر کو عَدویِ مَهْ شُد ظُلْماتْ مَر وِرا بَس

اَعْداتْ آفتابا‌‌‌ می‌دان یَقین خُفاشَند
هم نَنگِ جُمله مُرغان هم حَبْسِ لَیلِ عَسْعَس

اَبْتَر بُوَد عَدوَّش وان مَنْصِبَش نَمانَد
در دیده کِی بِمانَد گَر دَرفُتَد دَرو خَس

ای روتُرُش به پیشَم بَد گفته‌یی مرا پَس
مُردار بویْ دارد دایم دَهانِ کَرکَس

آن گفته پَلیدَت در روی شُد پَدیدَت
پیدا بُوَد خَبیثی در روی و رنگِ ناکَس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.