۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴۱

ساقیا پیمانهٔ سرشار هی
ای مغنی ناخنی بر تار هی

تارهائی یابم از زنجیر عقل
مطرب دیوانگان بردار هی

میکشد دلرا ز هر سو دلبری
بر دلم دستی نزد دلدار هی

جان بلب آمد مریض عشقرا
شربتی زان لعل شکربار هی

وه چه کرد این عشق با دلهای ما
الحذر زین قلزم ز خار هی

نیست آگه در جهان جز مست عشق
با تو دارم اینسخن هشیار هی

تا بکی اینخواب غفلت‌های های
یکدمک بیدار شو بیدار هی

زاهدا تا کی کنی انکار عشق
پند من بشنو مکن انکار هی

تا بکی از هر هواسازی بتی
محو شو در واحد قهار هی

شکر آن در گوشها کوشندفیض
هان مکن اسرار را اظهار هی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.