۳۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۳

ای فدای غم جان تو کسی
که تو هم جانی و جانان کسی

تو بمانی دگران در گذرند
همهٔ خلق بقربان کسی

لمن الملک تو سوزد اغیار
آتش قهر تو طوفان کسی

بفدای تو سر و سامان ها
ای سر هر کس و سامان کسی

هر چه جز تو همه کفر است و ضلال
نیست جز عشق تو ایمان کسی

درد تو بس بودم در دل و جان
درد تو مایهٔ درمان کسی

روی بنمائی و گر ننمائی
آن خویشی تونه‌ای آن کسی

رحم کن رحم که بگداخت دلم
در غمت جان کسی جان کسی

فیض جان داد بجانان آخر
قطره پیوست بعمان کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.