۳۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹۶

ای معدن دلداری جز تو که کند یاری
ای مشتری زاری جز تو که کند یاری

در راه تو میپویم یاری ز تو میجویم
خالق توئی و باری جز تو که کند یاری

افغان کنم و زاری شاید که تو رحم آری
بر رحم نمی‌یاری جز تو که کند یاری

جانرا بغمت بستم جان را بتو پیوستم
ای منبع غمخواری جز تو که کند یاری

بر خاک درت گریم افزون ز سحاب و یم
گر تو نخری زاری جز تو که کند یاری

از در گهت ای دلدار محروم مرانم زار
گر تو کنیم خواری جز تو که کند یاری

فیض آمده با عصیان دارد طمع غفران
ستاری و غفاری جز تو که کند یاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.