۳۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

ساقیِ روحانیان روح شُدم خیزْ خیز
تا که ببینَند خَلْق دَبْدَبه رَستْخیز

دوشْ مرا شاه خوانْد بر سَرِ من حُکْم رانْد
در تَنِ من خون نَمانْد خونِ دلِ رَز بریز

با دل و جان یاغی‌‌‌‌ام بی‌دل و جان می‌زیَم
باطِنِ من صیدِ شاه ظاهرِ من در گُریز

ای غَم و اندیشه رو باده وَ بایِ غَم است
چون که بِغُرّید شیر رو چو فَرَس خون بِمیز

کُشته شَوَم هر دَمی پیش تو جِرجیس وار
سَر بِنَهادن زِ من وَزْ تو زدن تیغِ تیز

تِشنه تَرَم من زِ ریگ تَرکِ سبو گیر و دیگ
با جِگَرِ مُرده ریگ ساقیِ جانْ در سِتیز

تا میِ دلْ خورده‌‌‌‌ام تَرکِ جِگَر کرده ام
چون که رَوَم در لَحَد زان قَدَحَم کُن جَهیز

تَرکِ قَدَح کُن بیار ساغَرِ زَفْت ای نِگار
ساغَرِ خُردم سَبوست من چه کُنم کَفْچَلیز؟

شَمسِ حَق و دین بِتاب بر من و تبریزیان
تا که زِ تَفِّ تَموز سوزد پَرده‌یْ حِجیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.