۳۴۲ بار خوانده شده
ای آنکه با دلم ز ازل یار بودهای
پیوسته راحت دل بیمار بودهای
گه لطف کرده با من دلخسته گاه قهر
در غیر لطف گاهی و قهار بودهای
گاهی وفا و گاه جفا با دلم کنی
هم یار بودهای و هم اغیار بودهای
افروختی رخ و ز مژه نیش میزنی
گل بودهای بروی و بمو خار بودهای
از راه مهر آمدی و سوختی مرا
آسان نموده اول و دشوار بودهای
تا بودهای نداشتهای دست از دلم
این عشق جان گداز چه غمخوار بودهای
گر دل زمین شده است بدورش تو آسمان
گر نقطه گشته است تو پرگار بودهای
جان دلی ببوده که در وی نبودهای
ای عشق کم نموده چه بسیار بودهای
ای فیض کس ندیده ز کردار تو اثر
کاری نکردهای همه گفتار بودهای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
پیوسته راحت دل بیمار بودهای
گه لطف کرده با من دلخسته گاه قهر
در غیر لطف گاهی و قهار بودهای
گاهی وفا و گاه جفا با دلم کنی
هم یار بودهای و هم اغیار بودهای
افروختی رخ و ز مژه نیش میزنی
گل بودهای بروی و بمو خار بودهای
از راه مهر آمدی و سوختی مرا
آسان نموده اول و دشوار بودهای
تا بودهای نداشتهای دست از دلم
این عشق جان گداز چه غمخوار بودهای
گر دل زمین شده است بدورش تو آسمان
گر نقطه گشته است تو پرگار بودهای
جان دلی ببوده که در وی نبودهای
ای عشق کم نموده چه بسیار بودهای
ای فیض کس ندیده ز کردار تو اثر
کاری نکردهای همه گفتار بودهای
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.