۳۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۱

سکینهٔ دل و جان لا اله الا الله
نتیجهٔ دو جهان لا اله الا الله

زبان حال و مقال همه جهان گوید
بآشکار و نهان لا اله الا الله

بگوش جان رسدم اینسخن بهر لحظه
ز جزو جزو جهان لا اله الا الله

ز شوق دوست ببانگ بلند میگوید
همه زمین و زمان لا اله الا الله

تو گوش باش که تا بشنوی زهر ذره
چو آفتاب عیان لا اله الا الله

همین نه مؤمن توحید میکند بشنو
ز سومنات مغان لا اله الا الله

نوشتهٔ‌اند بگرد عذار مغبچکان
بخط سبز عیان لا اله الا الله

جمال و زیب بتان غمزه‌های معشوقان
برمز کرد بیان لا اله الا الله

بگلستان گذری کن ببرگ گل بنگر
ز رنگ و بوی بخوان لا اله الا الله

بباغ بنگر و آثار را تماشا کن
شنو ز سرو روان لا اله الا الله

گذر بکوه بکن یا برو بدریا بار
شنو ز گوهر و کان لا اله الا الله

ببر و بحر گذر کن بخشک و تر بنگر
شنو ز این و ز آن لا اله الا الله

بگوش و هوش تو آید بهر طرف که روی
اگر چنین و چنان لا اله الا الله

بکن تو پنبهٔ غفلت ز گوش و پس بشنو
ز نطق خرد و کلان لا اله الا الله

ببحر وحدت در رو بنالهٔ بم و زیر
بر آر از ته جان لا اله الا الله

همین نه ورد زبان کن ز جان و دل میگوی
بناله و بفغان لا اله الا الله

سرود اهل معاصیست نغمهٔ دف و چنگ
سرود متقیان لا اله الا الله

سحر ز هاتف غیبم ندا بگوش آمد
که ایها الثقلان لا اله الا الله

میان صوفی و پیرمغان سخن میرفت
چه گفت پیر مغان لا اله الا الله

ز پیر میکده کردم سؤالی از توحید
بباده گفت بدان لا اله الا الله

بگفتن دل و جان فیض اقتصار مکن
بگو بنطق و زبان لا اله الا الله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.