۴۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹۵

سویِ خانه‌یْ خویش آمد عشقِ آن عاشق نَواز
عشق دارد در تَصوّر صورتی صورتْ گُداز

خانه خویش آمدی خوشْ اَنْدَرآ شاد آمدی
از دَرِ دل اَنْدَرآ تا پیشگاهِ جانْ بِتاز

ذره ذره از وجودم عاشق خورشید توست
هین که با خورشید دارد ذره‌ها کار دراز

پیش روزن ذره‌ها بین خوش معلق می‌زنند
هر که را خورشید شد قبله چنین باشد نماز

در سماع آفتاب این ذره‌ها چون صوفیان
کس نداند بر چه قولی بر چه ضربی بر چه ساز

اندرون هر دلی خود نغمه و ضربی دگر
پای کوبان آشکار و مطربان پنهان چو راز

برتر از جمله سماع ما بود در اندرون
در او رقصان به صد گون عز و ناز

شمس تبریزی تویی سلطان سلطانان جان
چون تو محمودی نیامد همچو من دیگر ایاز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.