۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۴

بر من نیستی کجائی تو
ای که یکجا دمی نیائی تو

آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم این چنین چرائی تو

ای سراپا چنانکه می‌باید
وی که هستی چنانکه بائی تو

نیک محبوب دلربائی لیک
بی‌وفائی عجب بلائی تو

گل نچینند عاشقان ز درخت
ای ز خود بی‌خبر کرائی تو

گرچه من نیستم سزای تو لیک
بی‌وفائی عجب بلائی تو

فیض دیوانه میکند فریاد
بر من نیستی کجائی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.