۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۳

جان من سخت دلربائی تو
دل من نیک جانفزائی تو

نیک دل میبری ولیکن سخت
سست پیمان و بی‌وفائی تو

من ز هجرت چنانکه میدانی
تو چنینی چنین چرائی تو

طاقت هجر و تاب وصلم نیست
چون کنم چون عجب بلائی تو

چند بیگانگی کنی با من
گوئیم کهنه آشنائی تو

آشنائی قدیم را چو نهٔ
جان من پس بگو کرائی تو

چون بر فیض خود نمی‌آئی
دل من پس بر که آئی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.