۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۷

سوختم از جفات من حق وفا که همچنین
ز آتش دل گداخت تن جان شما که همچنین

هر که بپرسدت چسان روز شود شب کسان
پرده ز چهره برفکن رو بگشا که همچنین

گویم اگر چسان فتد نور بعالم از رخی
خور منما که همچنان رخ بنما که همچنین

دم ز قیامت ارزنم قامت خود بمن نما
فتنه چگونه میشود خیز بیا که همچنین

گویم اگر چسان روز جان ز تن از برم برون
جان بتن آیدم چسان در برم آ که همچنین

حرف شکر اگر رود خنده بزیر لب بیار
ور ز گهر سخن رود لب بگشا که همچنین

راه سروش بسته شد ناطقه را دهان ببند
کس برسد دگر تو فیض باز سرا که همچنین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.