۱۵۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۴۴

مستانه برا گوشهٔ چشمی سوی ما کن
دردی بسر درد نه و نام دوا کن

از پرده برون آبگذر بر صف رندان
پنهان ز نظرها نظری جانب ما کن

گر لطف نداری و سر لطف نداری
از قهر بکش تیغ جفا روی بما کن

گفتی که وفا میکنم و هیچ نکردی
ما چشم وفا از تو نداریم جفا کن

مرغ دل ما از قفس غصه برون آر
برگرد سر خویش بگردان و رها کن

ترسم که غباری بدل یار نشیند
بگذر ز عتاب و گله‌ای فیض دعا کن

در دفتر جان حرف بتان چند نویسی
زین قصه بگردان ورق و رو بخدا کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴۵
نظرها و حاشیه ها
فریاد خراسانی
۱۴۰۱/۱۱/۳۰ ۲۲:۴۵

حق است اگر مرگ و اگر چاره ندارد
حق من درمانده ز این عشق ادا کن