۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۶

تیره شد در چشمم از دنیا بدر باید شدن
تنگ شد جا بر دلم جای دگر باید شدن

عقدهٔ دنیا زبال مرغ جان باید گشود
سوی فردوس برین با بال و پر باید شدن

پای تن بگذار و با بال روان پرواز کن
تاج قرب ار خواهی اینره را بسر باید شدن

متبع شرکست خود بینی ره توحید را
از وجود فانی خود بیخبر باید شدن

لوح دلرا شست و شوئی باید از ادناس طبع
از کدورتهای جسمانی بدر باید شدن

راه حق آسان توان رفتن بر آثار قدم
پیشوایان رفته اینره بر اثر باید شدن

معرفت را چون نهایت نیست راهش بیحد است
هر چه زان حاصل شود زان بیشتر باید شدن

تا نگردی فانی اندر حق نیاسائی ز خود
کی شیء هالک را مستقر باید شدن

فیض را چون عمر بگذشت و شد آلایش ز دست
سوی دارالخلد جنت زودتر باید شدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.